بعد از گذشت سه ماه از سال و با شروع فصل داغ تابستان، گویی ما هم گرم شدهایم و کمکم فعالیتها آغاز شده است. سه ماه گذشته به نظر همچنان در بلاتکلیفی سپری شد. تعطیلات ابتدای سال و ماه مبارک رمضان و بعد شروع کارهای جدید با نرخهای جدید و دغدغههای جدید و دهها مسائل جدید که هر روز شگفت زده شدیم. گاهی فکر میکنم که شهرمان تبدیل به یک اتاق وحشت در شهربازی شده است که خواه ناخواه باید وارد آن شویم و مرحله به مرحله از آن عبور کنیم. در بعضی از مراحل دلقکها همراهمان میشوند و میخندیم و در بعضی از مراحل وحشت زده و هراسان به دنبال پناهگاهی امن یکدیگر را مینگریم. آنقدر به این بازی ادامه میدهیم تا یا دیگر توانی نداشته باشیم یا به عنوان بازنده از بازی اخراج شویم. اما برندگان از پیش تعیین شده هستند.
در شهر بازی ما، بازیهای دیگری هم وجود دارد، ترن هوایی، سورتمه، کشتی و… اما مانند هر شهربازی دیگری از آنجا که همه این بازیها به دست انسانها ساخته شده و ممکن است خطای انسانی در هر بازی رخ دهد پس از ابتدا باید حسابی مراقب باشید تا چه بازی را انتخاب میکنید و قوانین بازی را به خوبی از قبل یاد گرفته باشید.
این داستانها، موضوع فیلمهای زیادی در تاریخ سینماست. فیلمهایی که ما چه از دیدن آنها بخندیم یا بترسیم یا هر حس دیگری داشته باشیم در نهایت لذت خواهیم برد چرا که یاد گرفتهایم از تماشای فیلم لذت ببریم و هیچ گاه از روی اجبار فیلمی را تماشا نکردهایم.
آزادیم در انتخاب نوع و سبک فیلم حتی اگر در اواسط فیلم احساس خوبی نسبت به آن نداشتیم، میتوانیم دیگر آن فیلم را تماشا نکنیم. در نهایت چیزی که اهمیت دارد لذت بردن از آن فیلم است.
زندگی نیز همین گونه است. متاسفانه ما یاد نگرفتهایم که زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم. زندگی برایمان همان اتاق وحشت است که به اجبار درحال ادامه دادن هستیم و در همان شهر بازی گم شدهایم. فیلمی که مورد علاقهمان نیست را میبینیم و آنقدر برای خودمان احترام قائل نیستیم که حتی آن فیلم را عوض کنیم یا حتی از دیدنش خودداری کنیم.
اما در این میان خبر خوش این که زندگی کردن آموختنی است و ما هم تلاش خواهیم کرد تا زندگی را زندگی کنیم. فصل تابستان را با این امید آغاز خواهیم کرد و امیدوارم در این گرمای طاقت فرسای تابستان لحظه به لحظه لذت زندگی را تجربه کنیم.
شراره کدخدازاده