نگاهی به زندگی کسی که ۵۰ شرکت ساخت، ۱۰ هزار شغل ایجاد کرد، مهدکودک پرورش مدیران تاسیس کرد، مسجد بنا کرد؛ اما از ایران رفت و در غربت جان سپرد!
در سال ۱۳۳۰کفش ایرانیها گیوه و نعلین و گالش بود و از طرفی شهر نشینی باب شده بود. یک جوان اصالتا شیرازی، به نام محمد رحیم متقی ایروانی، پیش خود فکر کرد که مردم ممکن است بی نان سر کنند، اما بی کفش نمیتوانند دنبال نان بروند!
به گفته او نمیتوان شهرنشینی کرد، آن هم بدون کفش و پابرهنه؛ پس مردم به دوچیز نیاز دارند. یکی نان و یکی کفش! با این فکر به کشور چکسلواکی رفت و دو کارشناس چک استخدام کرد و یک دستگاه اتوکلاو کفش خرید و به ایران آمد و در خیابان گلوبندک تهران پاساژی ساخت و شروع به تولید کفش نمود.
ایروانی کارش را با ۳۵ کارگر شروع کرد؛ او کمر همت بست و چون سوداهای بزرگ در سر داشت، با وام و پس انداز و ارث و…، زمین بزرگتری در مهرآباد کرج خرید و در آن محل اول یک مسجد ساخت و بعد کارخانه تولید کفشاش را هم به آنجا منتقل کرد.
محمد رحیم کم و بیش، از این و آن، سرزنش میشنید که،”تا وقتی کفش خارجی هست، چه کسی گیوه و گالش ایرانی میخرد؟؟”. اما این حرفها او را دلسرد نکرد و کم کم طوری شد که در سال ۱۳۳۷، کفش چرمیای تولید کرد که بسیار با دوام بود. او کفشها را به قیمت چهارتومان میفروخت. این در حالی بود که کفش خارجی آن زمان ده تومان بود و آن دوام و زیبایی را نداشت.
جالب اینکه ایروانی، در سال ۱۳۴۳ موسسهای با هدف پرورش ۲۲ کودک دو ماهه تا ۲ساله تاسیس کرد تا در آینده، این کودکان، از مدیران کارخانهاش و مدیران ایرانی بشوند. قرار بر این شد بخشی از درآمدش به مصارف تحصیلی این۲۲ کودک برسد و خوراک، پوشاک و وسایل زندگی ساده و کم خرج آنها همه به عهده خودش باشد.
قانونی هم وضع کرد که هیچ کدام از این کودکانِ تحت سرپرستی او، بعد از رسیدن به سن ۱۸ سالگی، هیچ تعهدی نسبت به او ندارند و آزادند که هرجور دلشان خواست زندگی کنند!! فقط انتظار او این است که نسبت به “تحصیل” جدی باشند و “اسلام” و “حسن اخلاق” را اساس کارشان قرار بدهند.
ایروانی، طی سالهای ۳۵ تا ۵۷ بیش از ۵۰ شرکت تاسیس کرد و برای کارگرانش خانه سازمانی ساخت و سرویس رایگان ایاب و ذهاب در نظر گرفت. القصه کسب و کار او پیوسته رو به پیشرفت بود تا آنکه در سال ۵۷، شرکت کفش محمدرحیم متقی ایروانی، با وقوع انقلاب مصادره شد و متاسفانه به دلایلی مثل ضعف مدیریت، کارخانهای که روزگاری، ۱۰هزار خانوار کارگری را به خوبی اداره می کرد به ورشکستگی کشیده شد.
قلب کارخانه از تپش ایستاد و کارخانه او هم به مرور، تبدیل به انبار ماشینها و خودروهای سایپا شد! ایروانی، با دل شکسته به آمریکا رفت و کودکان تحت نظرش، که آن زمان ۱۴ تا ۱۶ ساله شده بودند را هم، با هزینه خودش به خارج از کشور برد؛ و در آنجا کارخانه چرمسازی بوستون را تاسیس کرد و باز هم کفش تولید کرد! و سرانجام در ۱۲بهمن ماه سال ۱۳۸۴ بعد از یک روزِ کاملِ کاری در غربت از دنیا رفت.
محمد رحیم متقی ایروانی، همان موسس کفش “ملی” بود. همان کفشی که در کودکیِ خیلی از ما، خاطره ها برایمان ساخته. همه ماها از آن کفشها پوشیده ایم ! تنگ میشد اما خراب نمیشد! هم اکنون از پرسنل ۱۰ هزار نفریِ کفش ملی، فقط و فقط ۷۰۰ نفر باقی مانده اند که در کفش گنجه و بخشهای بازرگانی مشغول به کارند.