سرمقاله
سلام بر خوانندگان عزیزی که با تشویقها و خواندن مطالب مجله، ما را دلگرم میکنند و به ما انگیزه میدهند به مسیرمان ادامه دهیم.
دوران سختی را سپری میکنیم. بیماری کرونا بعد از چند رویداد دیگر که در ماههای گذشته اتفاق افتاد باعث آزردگی ما و هموطنانمان شد. دوستی به شوخی میگفت به فکر مرحله بعد از کرونا هستم که چه خواهد شد. حمله گودزیلاها یا زامبیها و این که آیا ما جان سالم به در خواهیم برد یا Game Over میشویم! ولی حقیقت این گونه نیست. آیا فرق واقعیت و حقیقت را میدانید؟ حقیقت آن چیزی است که وجود دارد و واقعیت آن اتفاقی است که در ذهن ما روی میدهد. وقتی اختلاف بین واقعیت و حقیقت زیاد میشود برای ما بحران بوجود میآورد. عزیزانی که در ذهن خود مسائلی را به وجود میآورند دقیقا مطابق با آن چیزی که اتفاق میافتد نیست. کرونا یک ویروس کوچک است که چون شبیه تاج است به آن ویروس تاجی شکل نیز میگویند. کرونا آنقدر که در ذهنها نقش بسته ترسناک نیست فقط چون قدرت انتقال بالایی دارد مشکل ساز شده است. موضوع ترسناک، ناکارآمدی و عدم مدیریت صحیح است که گریبان ما را گرفته است. از طرفی دیگر این ویروس کوچک و جسور دوباره به ما متذکر شد که هر چقدر هم که بزرگ باشیم باز هم میتوانیم از پا درآییم و مرگ برای همه است پس کمی به فکر انسانیت باشیم. در این میان حیوانات انسان نمایی هستند که مواد بهداشتی و دارویی را به امید کمی مالاندوزی احتکار کردهاند. این چالهای است که برای خودشان کندهاند و به زودی هزینه گزافی برای آن پرداخت خواهند کرد. دنیا ارزش این همه خودخواهی و خود رأیی را ندارد ولی کو گوش شنوا!
دوستان از من میپرسند که شادیمهر آخرش چه میشود؟ واقعا شما چه فکر میکنید؟ مگر حال، آیندهای نیست که در گذشته منتظرش بودیم؟ پس آینده ما را حال میسازد و حال را گذشته. برگردیم ببینیم که چه کردهایم با خودمان، جامعهمان، خانواده و سازمانمان. اگر خوب بوده، آینده روشنی داریم و اگر نه باید تغییرات اساسی در خودمان بوجود آوریم در غیر اینصورت نابودی ما حتمی است. نا امید کننده صحبت نمیکنم ولی آنهایی که ایستادهاند تا ببینند آینده چه میشود، همانجا خواهند ماند.
آنان که فکر میکنند کرونا و دیگر مشکلات ویرانشان خواهد کرد به زودی ویران میشوند و کسانی که مانند ما همیشه خوشحال و به اهدافشان مثبت میاندیشند رو به جلو حرکت میکنند. این بیماری را هم میشود با خنده، رعایت بهداشت فردی، تنفس درست، خوردن آب و عشق ورزیدن نابود کرد.
در آخر موضوعی که چندی است به آن فکر میکنم را میگویم. در مسیر نمایشگاه گاردا تا هتل که در شهر دیگری بود وقتی از مایکل دوست آلمانیام در خصوص هیتلر پرسیدم، آهی کشید و گفت: من که یادم نمیآید ولی وقتی پدرم از اسارت در روسیه برگشت بیشتر از 40 کیلو وزن نداشت. دوستان، آلمان و ژاپن در سال 1945 با خاک یکسان شدند ولی در حال حاضر دو کشور صنعتی بزرگ در دنیا هستند. سعی کنیم شاد باشیم، بخندیم و به یکدیگر عشق بورزیم.
به امید فرداهای بهتر شاد و پيروز باشيد
افشين شاديمهر